آخرین نبرد ما به مثابه سپاه عدالت، نه با دموکراسی غرب که با اسلام امریکایی است و این اسلام از خود امریکا دیراتر است. اگر چه این نیز ولو هزار ماه باشد، به یک شب قدر فرو خواهد ریخت.» شهید سید مرتضی آوینی ... و همچنان جنگ است جنگ آرمان ها جنگ ایدئولوژی ها و این بار راهپیمائی 13آبان تا کفر و شرک در جهان هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست؛ مــــا هستیــم. « خمیــنی کبیـــر » ... بسیجی ها به خط ! 4شنبه حضور مقتدرانه در راهپیمایی 13 آبان با «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل»خط خورده* ... * : ... من پیغام دادم، گفتم این را شما دارید شروع میکنید، اما نمیتوانید تا آخر کنترل کنید؛ مىآیند دیگران سوءاستفاده میکنند. حالا دیدید آمدند سوءاستفاده کردند. مرگ بر اسرائیل را خط زدند! مرگ بر آمریکا را خط زدند! معناى این کار چیست؟... بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با نخبگان جوان پست قبلی ام از تعهد نوشتم! از احساس تکلیف در روزگار فتنه! این هم میدانیم که این احساس تکلیف مختص قشر خاصی نیست همچنانکه کارزار جنگ ، بازاری و کارمند و پیر و جوان نمیشناسد! اما این وسط انجام این تکلیف از سوی عده ای به شکل بارزتری نمود پیدا میکند!مانند کار امثال چمران ها که اصلا به پرستیژش با آن همه مدرک و عنوان علمی نمیخورد که بیاید و اسلحه دستش بگیرد و بجنگد! آنهم زمانی در لبنان و زمانی دیگر در خوزستان شاعران هم جزء همین دسته خاص اند! در روزهای جنگ نرم این «زمان آگاهی» در بسیاری از شاعران دیده می شود که با ذوق هنری خود ادای تکلیف میکنند! با اینکه هیچ استعدادی در شعر گفتن ندارم اما علاقه ام به شعر خوانی از شعر سرایی کمتر نیست! به وبلاگ های شاعران معاصر هم زیاد سر میزنم.این وسط علاقه زیادی به سروده های شاعران انقلابی دارم.من جمله استاد علیرضا قزوه امشب که سری به«عشق علیه السلام»زده بودم شعر جالبی که خود استاد از یک شاعر متعهد شیرازی آورده بود توجه ام را به خود جلب کرد: از حلقههایمان به در افتاد رازها *** با قیل وقال بیثمر عشقبازها دوشید فتنهای شتران دو ساله را *** بر دوششان نهاد به بازی جهازها شوخی شدهست و عشوه نماز شیوخ شهر *** رحمت به بینمازی ما بینمازها خیل پیادهایم، کجا بازگو کنیم؟ *** رنجی که بردهایم ز شطرنجبازها ماییم و زخم خنجر و دست برادران *** ماییم و میزبانی این ترکتازها در پیش چشم کوخ نشینان غریب نیست *** از کاه، کوه ساختنِ کاخسازها قرآن به نیزه رفت... خدایا مخواه باز *** بر نیزهها طلوع سر سرفرازها در گنبد کبود زمان ما کبوتران *** بستیم چشم و بسته نشد چشمِ بازها ما را چه غم ز هرزه گیاهی که سبز شد *** بر خاکمان مباد هجوم گرازها محمد مهدی سیار دوباره یاد حرف های رهبری می افتم! « یک انسان هنری و فرهنگی وظیفه سنگین و خطیر بازگویی حقیقت و "تبیین و تبلیغ " را برعهده دارد و باید برای درک حقیقت تلاش و مجاهدت کند،چرا که در حوادث فتنه گون، شناخت عرصه و اطراف آن و تشخیص "مهاجم و مدافع " و "دوست و دشمن " دشوار است. ...اهل فرهنگ و ادب گوشه ای از حرکت عظیم و مستمر انقلاب اسلامی هستند که باید آنچه را به عنوان حقیقت می فهمند با فصاحت و بلاغت، بیان کنند،چرا که با شیوه سیاستمداران نمی توان در عالم فرهنگ حرکت کرد بلکه باید با تبیین و رساندن حقایق، گره گشایی کرد. ...وقتی انسان، تجهیز، صف آرایی، دهانهای با حقد و غضب گشوده شده و دندانهای با غیظ فشرده شده علیه انقلاب، امام خمینی و آرمانهای نظام اسلامی را می بیند وجود این جنگ نرم را باور می کند هرچند ممکن است عدهای اینها را نبینند. ...در این جنگ نرم وظیفه مجموعه فرهنگی این است که هنر را تمام عیار و با قالبی مناسب به میدان آورد تا اثرگذار شود.» و خود استاد علیرضا قزوه نمونه این هنرمند خلاق است که از نخستین روزهای این فتنه دست به کار شد و همچنان با اشعارش اثرگذاری میکند! تمام تیمچه ها پر شد از نقاب فروش*** زمانه ای ست که حلاج شد طناب فروش شهیدتر ز شهیدان بی کفن ، شاعر*** غریب تر ز نویسنده ها، کتاب فروش الا شما که به ییلاق خورد و خواب شدید *** هماره اجر شما باد با کباب فروش حراج عشق ببین در دکان سمساران *** قمار عقل نگر در سرای قاب فروش خروس ها همه چون مرغ کرچ خوابیدند *** حکیمکان زمان اند قرص خواب فروش نمانده حجب و حیایی، همین مان کم بود *** همین که فاحشه ی شهر شد حجاب فروش مده زمام دل خود به دست پیر هوی*** مرو به کوی هوس پیشه ی خراب فروش پی کدام عقوبت گناهکار شدی *** سیاه نامه تر از واعظ ثواب فروش دریغ نغمه ی آرامشی به ما نرسید *** که مطربان همه تلخ اند و اضطراب فروش من از قبیله ی عباس های تشنه لبم *** تو از تبار همین گزمگان آب فروش بگو بلند شود موج غیرت دریا *** چنان که باز شود مشت هر حباب فروش زمانه ای ست که گل پوست می کنند اینجا *** خوشا به ذوق تماشاگر گلاب فروش سلام بر همه الا به ؟ قلب مغلوبان *** سلام بر همه إلا به انقلاب فروش شما که خون دل خلق را پیاله شدید *** شرور شهر شمایید یا شراب فروش؟ مهرماه 1388 - دهلی نو خودم تخصصی در هیچ یک از شاخه های شعر ندارم که بخواهم شعرهایی را که گاهأ از وبلاگ ها کپی پست میکنم را نقد کنم،اما دوست دارم این لذتی را که از خواندن این شعر ها به من دست می دهد با مخاطبم تقسیم کنم!مخصوصا شعر شاعری که خودش به روز باشد!این لذت را دوبرابر می کند. ... کماکان در حیرتم از احساس تکلیف عده ای که می توانند ادای این تکلیف را به دوش دیگری بیندازند ! پ ن: تولد حضرت معصومه (س) اومد و رفت!...امثال هم شبش عیدی گرفتم هم روزش!انگار هنوز بی بی دوست دارد گاه و بیگاه شرمنده ام کند...قراره به این زودی ها برای موضوع مهمی دست به دامنشان شوم! ...بی بی ،امیدوار شدم!! پ ن 2: دیگر مثل سابق نیست که بخواهم از شما بنویسم!این روزها دیگر واژه کم می آورم! از سکوت هایم که خوانده ای چه میخواهم بگویم...سه نقطه های سابق به سکوت تبدیل شده اند!گفته بودم توانایی عجیبی در انتقال منظورم با سکوت دارم...هنوز حقیرم پیش شما.حقارت ام را خوب میخوانی این روزها... یاد امروز ظهر می افتم: تواصئوا بالحق و تواصئوا بالصبر ! پ ن 3: و او خواهد آمد و جمعه های بی رونقی بازارشان کساد خواهد شد!دیگر غروب جمعه ها دلتنگی معنا نخواهد داشت... هیچ کس بی آنکه سعی کند به زیارت آفتاب نخواهد رفت! و هنوز به دنبال عزتی که دست اوست! یاعلی «...فتنه ای سر بر آورد که سخت لرزاننده و کوبنده و نابودکننده است. قلب هایی پس از استواری می لغزند و مردانی پس از درستی و سلامت گمراه می شوند و افکار واندیشه ها به هنگام هجوم این فتنه ها پراکنده و عقاید پس از آشکار شدن شان به شک و تردید دچار می گردد. آن کس که به مقابله با فتنه ها برخیزد کمرش را می شکند و کسی که در فرو نشاندن آن تلاش می کند، او را در هم می کوبد. فتنه ها چنان ویرانگرند که تندرست ها بیمار و مسکن گزیدگان کوچ می کنند. در آن میان کشته ای است که خونش به رایگان ریخته شده و افراد ترسویی که طالب امانند با سوگندها آنان را فریب می دهند و با تظاهر به ایمان آنان را گمراه می کنند «... پس سعی کنید که شما پرچم فتنه ها و نشانه های بدعت ها نباشید و آنچه را که پیوند امت اسلامی بدان استوار و پایه های امت بر آن پایدار است بر خود لازم شمارید و بر خط ستمدیده وارد شدید نه ستمگر و از گرفتار شدن به دام های شیطان و قرار گرفتن در وادی دشمن ها بپرهیزید و لقمه های حرام به شکم خود راه ندهید. شما برابر دیدگان خداوندی قرار دارید که گناهان را حرام کرد و راه اطاعت و بندگی را آسان فرمود.» -: خطبه 151نهج البلاغه :- (میدانم خواندن این همه مطلب در ظرفیت یک وبلاگ نمی گنجد با اینکه بهترین تفریح ام خواندن مقالات طولانی اما به درد بخور مجلات و نشریات است و خواه یا ناخواه خودم هم به نوشتن های طولانی عادت کرده ام اما قبول دارم که همه نه چنین علاقه ای دارند و نه وقتی برای خواندن مطالب طولانی! ولی مطالبی هستند که هرچقدر سعی میکنی تا قسمتی از آن را قیچی کنی تا مطلب طولانی نشود باز نمیتوانی قرار نیست همیشه تراوشات ذهنی خودمان را در قالب نوشته آنهم در چند سطر به خورد مخاطب بدهیم! وبلاگ رسانه ایست جهت تبیین و روشنگری و اگر مطلبی به درد خودمان خورد باید در اختیار بقیه نیز بگذاریم تا از آن استفاده کنند. مطالب بالا از نهج البلاغه هم مصداق همین ادعا است!مطلب انقدر پرمحتواست که هر کاری کردم نتوانستم کمی خلاصه تر کنم) ... چند وقتی است مدام این سوال را از خودم می پرسم که در این روزهای حساس انقلاب و نظام که تمیز حق از باطل خیلی سخت شده است چه کاری در جهت روشنگری ذهن خود و دیگران کرده ام؟ در این ایام فتنه که حتی برای خواص نیز تشخیص حق از باطل دشوار شده،من برای فکر و اندیشه و باورهای خودم چه کار کرده ام؟ چه کاری برای در امان ماندن خودم،خانواده ام و نزدیکانم انجام داده ام؟! بعضی وقت ها می ترسم خدا آن دنیا یقه ام را بگیرد و قاطی همان بهانه جویان صدر اسلامی کند که در هر جهادی که پیش می آمد چیزی را بهانه میکردند و از جهاد فرار میکردند! بودند و هستند کسانی که بودن بقیه را نوعی سلب مسئولیت از دوش خود می پندارند و عرصه را خالی میکنند! اگر امروز من نوعی،حداقل دست خواهر و برادر و زن و بچه خودم را نگیرم و با داشته های فکری و عقیدتی خودم مسائل را برای آنها تبیین نکنم فردا روزی اگر اوضاع پیچیده تر از این باشد چه گلی به سر خودم خواهم زد!؟ احساس میکنم خیلی کم کارم! برای همه چیز وقت میگذارم اما اینحور مسائل برایم نه تنها درجه دو که درجه دهم هم به حساب نمی آید! ... اگر امروز من و شما جلوی قضیه را نگیریم، ممکن است پنجاه سال دیگر، ده سال دیگر یا پنج سال دیگر، جامعه اسلامی ما کارش به جایی برسد که در زمان امام حسین (ع) رسیده بود. مگر این که چشمان تیزی تا اعماق را ببیند، نگهبان امنیتی راه را نشان دهد؛ مردم صاحب فکری کار را هدایت کنند و اراده های محکمی پشتوانه این حرکت باشند. آن وقت ، البته خاکریز محکم و دژ مستحکمی خواهد بود که کسی نخواهد توانست در آن نفوذ کند و الا اگر رها کردیم، باز همان وضعیت پیش می آید. آن وقت، این خون ها، همه هدر خواهد رفت.» ...دوران لغزش خواص طرفدار حق، حدوداً هفت، هشت سال پس از رحلت پیغمبر شروع شد. به مسئله خلافت، اصلاً کار ندارم. مسئله خلافت، جدا از جریان خطرناکی است که می خواهم به آن بپردازم. قضایا ، کمتر از یک دهه پس از رحلت پیغمبر شروع شد. ابتدا سابقه داران اسلام ( اعم از صحابه و یاران و کسانی که در جنگ های زمان پیامبر شرکت کرده بودند.) از امتیازات برخوردار شدند، که بهره مندی مالی بیشتری از بیت المال ، یکی از آن امتیازات بود. چنین عنوان شده بود که تساوی آنها با سایرین درست نیست و نمی توان آنها را با دیگران یکسان دانست! این خشت اول بود. حرکت های منجر به انحراف، این گونه از نقطه کمی آغاز می شود و سپس هر قدمی، قدم بعدی را سرعت می بخشد. انحرافات، از همین نقطه شروع شد، تا به اواسط دوران عثمان رسید. در دوران خلیفه سوم، وضعیت به گونه ای شد که برجستگان صحابه پیغمبر، جزو بزرگترین سرمایه داران زمان خود محسوب می شدند! توجه می کنید! یعنی همین صحابه عالی مقام که اسم هایشان معروف است. طلحه، زیبر، سعدبن ابی وقاص و غیره. این بزرگان که هر کدام یک کتاب قطور سابقه افتخارات در بدر و حنین و احد داشتند، در ردیف اول سرمایه داران اسلام قرار گرفتند. یکی از آنها وقتی مرد و طلاهای مانده از او را خواستند بین ورثه تقسیم کنند، ابتدا به صورت شمش در آوردند و سپس با تبر، بنای شکست و خرد کردن آنها را گذاشتند...» *بیانات مقام معظم رهبری در جمع فرماندهان و پاسداران لشکر 27 محمدرسول الله (ص) سال 1375* فتنه شاخ و دم ندارد... «فتنه را به فضایی غبار آلود تشبیه می کنند که در آن فضای غبارآلود تشخیص ها با مشکل مواجه شده و افراد را به اشتباه می اندازد. هر گاه در جامعه ای شرایطی پدیدار گردد که در آن شرایط، تشخیص حق از باطل، درست از نادرست دشوار گردد، می توان گفت آن جامعه با فتنه مواجه شده است.» -*-این روزها تلاش فتنه گران تردید افکنی بین خاص و عام است!-*- فضای التهاب،دروغ،تهمت،بزرگنمایی و گاه سیاه نمایی و ...فضای جامعه را پر کرده است!تمام هم وغم دشمن به این است که نگذارد کسی اقدامی روشنگرانه انجام دهد تا فضا فضای تردید و ابهام و تفرقه باقی بماند. احساس میکنم دیگر از عاشقانه نوشتن ها گذشته است (((این روزها روزهای جنگ است! جنگ نرم! و به قول رهبری دانشجویان و جوانان افسران جوان مبارزه با جنگ نرم هستند!))) دیگر گذشت از اینکه بیاییم و در وبلاگ ها از فیلم و سریال و آهنگ و ترافیک و تیپ و ... بنویسیم!!! آنهایی که احساس وظیفه میکنند باید در حد خودشان روشنگری کنند،شاید فردا یقه مان دست خدا بیافتد که چرا با دست و قلم و زبان و فکر و اندیشه از دین اش دفاع نکردیم!؟ فکر میکنید آن وقت عذری برای گفتن داریم!؟ و باز یاد حرف رهبری انقلاب می افتم که نخبگان خطر سقوط را در این فتنه ها گوشزد میکنند... به خودم فکر میکنم و به جهل خودم...منی که نخبه نیستم ! «نخبگان سرجلسه امتحانند، امتحان عظیمی است. در این امتحان، مردود شدن، رفوزه شدن، فقط این نیست که ما یکسال عقب بیفتیم، سقوط است.» ... أللهم انا نرغب الیک فی دولة کریمة تعز بها الأسلام واهله و تذل بها النفاق وأهله پ ن:چقدر این روزها از حب دنیا می ترسم! فکر میکردم سعادت ابدی و خیر کثیری که امام صادق (ع) فرموده اند توفیق آموختن علم دین خداست!حالا که این توفیق را داده اند نمیدانم چرا...! حب دنیا خیلی بد است خیلی ی ی ایکاش می فهمیدم زندگی فرصت ابدی به آدم نمیدهد که به همه خواسته های قشنگش برسد! پ ن 2: 12مهر برایم دست کمی از 16مرداد نداره مثل چند تا روز دوست داشتنی دیگه خدا.... به امید عزیزترین روزی که پر پرواز بودن قطعی میشه...من که امیدوارم همه عزت مال خداست ...بی برو برگرد!
... فتنه ها نشانه های دین را خراب و یقین ها را از بین می برد...
نوشته شده در دوشنبه 88/8/11ساعت
12:18 صبح توسط دل سپرده نظرات ( ) | |
نوشته شده در جمعه 88/8/1ساعت
12:34 صبح توسط دل سپرده نظرات ( ) | |
نوشته شده در یکشنبه 88/7/12ساعت
8:48 عصر توسط دل سپرده نظرات ( ) | |