سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بـیّـنــــــــات

شبکه سه دارد (ممد نبودی )! معروف را پخش میکند،این یعنی اینکه فردا سوم خرداد است!

یادم می افتد که تو هارد سیستم ،صدای بی سیم شهید کاظمی و سردار غلامعلی رشید در روز سوم خرداد 61 را دارم که قبلا از یکی از سایت های مذهبی دانلود کرده ام.بدم نمی آید که گوش بدم!

*خداوند خرمشهر را آزاد کرد*

این جمله را اولین بار شهید کاظمی در حین همین مکالمه بی سیمی می گوید.وقتی که با ابهت خاصی خبر می دهد که داخل خرمشهر هستند و 6000نفر اسیر گرفته اند و تقریبا شهر پاکسازی شده است.

... 

اصلا امشب نیتم نوشتن نبود!ولی نمیدانم چرا باز یکدفعه! شروع کردم برای نوشتن!!

احساس میکنم سوم خرداد خیلی غریب است!حتی غریب تر از بعضی مناسبت های تقویم...

غریب تر از روز هوای پاک! چه می دانم روز درختکاری!!!

آخر مگر در تقویم ملت ها از این دست مناسبت ها چند تا می توان پیدا کرد؟

مگر ما خودمان چند تا حماسه مثل سوم خرداد داریم؟

وقتی آگهی های فلان شرکت خودرو سازی را می بینم که به مناسبت سوم خرداد،فروش ویژه تولیداتش را اعلام میکند با خودم می گویم!یعنی عقل و فکر ما اینقدر معیوب شده است که به اندازه فکر اقتصادی مدیران فروش این کارخانه هم کار نکند که بدانیم همچین مناسبتی داریم تا با آن حداقل کاسبی مان را رونقی دهیم!؟

مگر سوم خردادی کم مناسبتی است؟

عملیاتی که بعد از ماه ها کار کارشناسی و اطلاعاتی،از اواسط اردیبهشت شروع شده بود و در طراحی مراحل عملیات،هم سپاه دخیل بود و هم ارتش.

مگر ما چند نمونه از این همدلی ها سراغ داریم که ثمره آن خلق چنین حماسه ای باشد؟

بعضی وقت ها از خودم بدم می آید که چرا به خودم زحمت نمیدهم که هر از چند گاهی تاریخچه عملیات های موفق و ناموفق دفاع مقدس را بخوانم.

 چرا سوم خرداد ها را حداقل خودم برای خودم بزرگ نکردم!؟

چرا در فکر من و امثال من جومونگ اسطوره می شود ولی همت ها و جهان آرا ها و کاظمی ها فقط رنگ تقدس می گیرند و در لابلای یادمان ها و شب شعر ها!گم می شوند!

اصلا چرا عکس پس زمینه سیستم مان می شود پوستر فلان بازیکن و خواننده و هنر پیشه ولی حتی در همچین مناسبت هایی هم به خودمان زحمت نمی دهیم که چند ساعتی عکس شهدا را جایگزین آن ها کنیم!؟

چرا در هجوم بی رحمانه!این همه نمادها و نشانه های غربی ما چیز قابل دفاعی برای عرضه کردن نداریم؟

مگر نه اینست که در دنیای امروز نمادها و نشانه ها هستند که از آرمان های ملت ها و گروه ها حرف می زنند!؟

چرا خودمان به غیر از طراحی آرم بنیاد شهید و سپاه و چند سازمان و نهاد ارزشی دیگر کاری نکرده ایم که در عصر ارتباطات هروقت چشم مان به آن نمادها می افتد عظمت این حماسه ها برایمان زنده شود؟

هر چقدر فکر میکنم نمیتوانم بزرگی این حماسه را حتی با شنیده هایم توصیف کنم.

سوم خرداد برای من یکی آنقدر عظمت دارد که حتی حماسه هم نمیتوانم بنامم اش !

فقط می توانم بگویم سوم خرداد به من غروری می دهد که وقتی امروز خبر شنیدن پرتاب موشک سجیل و شهاب و ...را می شنوم راحت تر می توانم باور کنم که:

الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا...

سوم خرداد برای من روز خداست ...همان یوم الله!

...

شعر استاد حمید سبزواری با آن آهنگ معروفی که بعدا روی آن کار شد غرور خاصی به آدم می دهد،خواندنش خالی از لطف نیست

   ازصلابت ملّت وارتش وسپاه ما     جاودانه شد ازفروغ ظفرپگاه ما

صبح آرزو دمیده از کرانه ها     شاخه های زندگی زده جوانه ها

             این پیروزی خجسته باد این پیروزی

خجسته باد، این مبارک بهار                   به  باغبان  خجسته  باد

خجسته باد، این گل افشان دیار            به  بلبلان  خجسته  باد

                                   همیشه بادا وطن برقرار                     

          این پیروزی خجسته باد این پیروزی

حافظ وطن ناخدای ماست              لطف ایزدی رهنمای ماست

در خط قیام سیره امام                در شب خطر رهگشای ماست

برغم آن دشمن خیره سر                   وطن رها شد از بیم وخطر

صبح پیروزی مبارکباد                        این ستم سوزی مبارکباد

نوبهار ما ، ازکران دمید                    پرشکوفه شد، شاخه امید

خون هر شهید می دهد نوید            نوبت ظفر این زمان رسید

به کوری دیده دشمنان                   شکسته شد سدّ اهریمنان

           صبح پیروزی مبارکباد

           این ستم سوزی مبارکباد

پ ن :دو ماه نیست از شلمچه برگشتم اما دلم باز...این روزها شهدا را کم می آورم!!

با اینکه هنوز هم حال و هوای شلمچه باقیست!


نوشته شده در شنبه 88/3/2ساعت 11:43 عصر توسط دل سپرده نظرات ( ) | |

گاهی وقتا آدما تو زندگیشون یک سری اشتباهات تاکتیکی!می کنند که تاثیرات این تغییر تاکتیک نه مختص به یک دوره که شاید تمام عمر انسان را تحت تاثیر قرار می دهند.

مثل یه مربی فوتبال که تعویض نابهنگام یک بازیکن و یا تغییر سیستم بازی آن هم درست در لحظات آخر بازی شیرازه تیم را از هم می پاشد .

این اشتباه وقتی بیشتر نمود پیدا می کند که این بازی حکم مرگ و سرنوشت برای همان تیم را داشته باشد.

این روزها احساس میکنم حسی شبیه همان مربی ناکامی دارم که بعد از بازی زیر تیغ شدیدترین انتقادات قرار میگیرد و طبق یک سنت حسنه! تمام کاسه کوزه ها سر او شکسته می شود

اشتباه من برمیگردد به همان روزهایی که تصمیم گرفتم قید قم ماندن را بزنم!

به قول یه آشنایی،دوران اوج شکوفایی معنویت ما همان روزاهایی بود که نوشیدن آب شور قم قسمت ما شده بود!

نمی دانم سعادت همین قدر بود که بیشتر از یک سال این دوران طول نکشد یا اصرار من به بازگشت دلیل این سلب توفیق بود.

دوران طلایی ای که امروز وقتی به تک تک روزهایش نگاه میکنم چیزی جز حسرت برایم باقی نمی ماند.

روزهای پر از تجربه های نو ، پر از یک سیر تکاملی ناخواسته!،

روزهایی که ناخودآگاه من را به سمتی سوق میداد که داشتم با عمق باورهایم یک نیاز فطری را درک میکردم

میگویند شجاعت میخواهد که انسان به اشتباهات خود اعتراف کند،من به این شجاعت رسیدم که اعلام کنم!این تغییر تاکتیک بزرگترین اشتباه عمرم بوده است!

اشتباهی که تاثیرات ناشی از آن از روزهای اول بازگشتم واضح و آشکار در صحنه صحنه زندگی روزمره ام دیده می شوند.

من غرق مهمان نوازی عجیبی شده بودم!غرق اقیانوسی از موفقیت ها و تجربه های نو.

پیوندهایی داشت شکل میگرفت که می توانست به خیلی از کمبودهای ذهنی و قلبی من پاسخگو باشد،اما به یکباره یک تصمیم کاملا اشتباه ترمز دستی این روزهای کیفوری! را کشید.

...

حالا وقتی به آن روزها فکر میکنم دوباره همان کمبودها پیدا می شوند،دوباره نیازها اوج می گیرند

دوباره زیارت نامه قطع جیبی در جیبم میگذارم و از این فاصله دور حرم را نشانه می روم و در لحظه های دلتنگی و اوج نیاز،سرافکنده!می گویم که باز از بدحادثه دوس دارم به این در پناه بیاورم

آخر تنها کسی که دلیل دیوانگی های من را میدانست همانی بود که داشت بی حد و حصر مهمان نوازی میکرد.

نمیدانم شهامت ظهر جمعه ای که داشتم موقتا از در و دیوارهای حرم خداحافظی می کردم! چگونه در وجودم شکل گرفته بود

شاید هم نوعی خوش خیالی بود.اصلا پیش بینی نمی کردم که شاید این دوری بهای از دست رفتن همه اون دستاوردهایی باشد که در عرض یک سال نصیب من شده بود.

...

این دوران هر چه بود گذشت!

این روزها حس میکنم که روزهای طلایی دیگری در حال کلید خوردنه

انگار نداهای دلم بی حکمت نیست ،می توانم زمانی که بارانی می شود زمزمه هایی را بشنوم که نوید بهار می دهند!

پناه می آورم به خوش خیالی های خودم به اینکه قرار است روزهای امسال همه بهاری باشند!

من که از شب اول فروردین امسال مدام نداست که می شنوم!

...می دانم پشیمانیم را پذیرفته ای ،اینکه در نمکدان شکستن از بقیه یک سر و گردن بالاترم،اینکه نمک نشناس ترین مهمانی بودم که به یکباره  از سر خوان شما بلند شدم و با غرور از آینده ای حرف زدم که قرار بود هر لحظه ای بخواهم از هر کجا با میعادگاه!کانکت شوم

همه اینها را خوب میدانم

من هرگز به فاصله وحشتناک بعد از از برگشتنم فکر نکرده بودم

من سخت پشیمانم ...

حالا این دست خالی من و این همه لطف و کرم شما! 

السلام علیک عرف الله بیننا و بینکم فی الجنة ...

اسئل الله ان یرینا فیکم السرور و الفرج ...

و ان لا یسلبنا معرفتکم انه ولی قدیر

اللهم انی اسئلک ان تختم لی بالسعاده

فلا تسلب منی ما انا فیه: مگیر از من ایمانی که هم اکنون دارم ...فک کن!

این جملات زیارت نامه را مدام هر روز تکرار میکنم به امیدی که...

سکوت این روزهایم را فقط خودت می شنوی !

من هنوز که هنوزه با آجر به آجر دیوارهای حرمت حرفهای ناگفته زیاد دارم

من هنوز تشنه آب شور حرم ام ،

میدانم نداهای دلم دروغ نیس

دلم لک زده برای خل بازی های داخل حرم!

برای ساعت هایی که درس میخواندم اما از کسالت خبری نبود و سربلند میکردم میدیدم که صف های نماز یک به یک پر شده اند

آخ که چقدر دلم هوایی شده است این روزها

...

دلا گفته بودی که این بی قراری نشان بهار است

پ ن:شبای فاطمیه امسال برای من غریبی خاصی دارد...

بی صبرانه منتظر رسیدن ماه محبوبم(رجب)هستم...

یا من ارجوه لکل خیر...

 


نوشته شده در دوشنبه 88/2/21ساعت 11:29 عصر توسط دل سپرده نظرات ( ) | |

یا من هو فی عزه عظیم

هر چقدر به آغاز سال جدید نزدیک تر می شویم خبرهای انتخاباتی داغ و داغ تر میشود!

بعضی ها هنوز در حال بررسی اوضاع هستند و بعضی ها رسما اعلام نامزدی کرده اند و حتی این وسط سفرهای انتخاباتی بعضی ها از چند وقت پیش شروع شده است.

یکشنبه این هفته آقای کروبی یکی از همین چهره های فعال سیاسی که از مدتها قبل رسما ورود به عرصه انتخابات سال بعد را اعلام کرده بود سفری به استان آذربایجان غربی داشت.

قرار بود روز اول سفر ، ایشان در سالن سینما تربیت ارومیه سخنرانی عمومی داشته باشند.

خبر این سفر را شب قبل از آن در یکی از سایت های خبری خواندم و صبح یکی از دوستان تلفنی خبر جلسه سخنرانی بعداز ظهر را داد،اما به گفته دوستم از قرار معلوم سر در سینما پارچه ای نصب شده بود که روی آن نوشته بودند:

به علت تعمیرات اساسی سینما تربیت ارومیه تا اطلاع ثانوی تعطیل می باشد!!!

خبر آنچنان برایم تعجب آور بود که نزدیک ظهر سر راه بازگشتم به شرکت برای اینکه سر و گوشی آب بدم به خیابان امام(همان خیابانی که سینمای محل سخنرانی در آنجا واقع شده!)رفتم.

خبر صحت داشت!

سینمای بدون پرده ای ! که سالهاست فقط در مراسمات و سخنرانی هایی از این دست مورد استفاده قرار می گیرد با نصب پارچه ای تا اطلاع ثانوی تعطیل شده بود!

همان سینمایی که تا همین چند وقت پیش نمایشگاه عرضه محصولات فرهنگی و مذهبی از قبیل سی دی و کتاب و ...در سالن بیرونی آن تا مدتها پابرجا بود!

بعدآ دوستم تعریف  کرد که هفته قبل تا روز چهارشنبه چند شب متوالی جشن گلریزان با حضور چند تن از چهره های سرشناس بازیگری سینما و تلویزیون در همین سالن برگزار شده بود و روز پنج شنبه دوستم با چند نفر دیگر از بچه های انجمن حمایت از بیماران سرطانی بعد از اتمام مراسم و نظافت آن سالن را به مسئولین سینما تحویل داده بودند و از قرار معلوم روز شنبه برنامه دیگری نیز در همین سالن بنا بود برگزار شود.

اما به یکباره در سینما بسته شده بود!

جلوی در سینما طلبه جوان  قد بلندی در کنار مرد میانسالی که ریش پروفسوری ! هم داشت مدام با تلفن همراه صحبت می کردند.حدس زدم از مسئولین ستاد انتخاباتی آقای کروبی باشند.دور زدم و بدون اینکه مطمئن باشم که حدسم درست است یا نه! از طلبه جوان در مورد جلسه سخنرانی بعداز ظهر سوال کردم که جواب داد:

-قرار شده در سینما باز بشه!!اگه باز نشد حاجی گفته همین جا چادر می زنم و رو در رو با مردم صحبت میکنم!

یک لحظه به این فکر کردم کجای این خیابان قراره حاجی!چادر بزنه.پیاده رویی که به زور سه نفر کنار هم می توانند از آن عبور کنند یا خیابانی که به علت عرض کم آن همیشه پرترافیک است؟

با یه لبخندی!خداحافظی کردم و تو راه برگشت به اتفاقات این چند وقت اخیر فکر می کردم

جریان دانشگاه همدان و گرگان و حالا هم سینما تربیت ارومیه!

هنوز هم نمیدانم که دلیل این برخورد ها چه می تواند باشد؟

مگر آقای کروبی چه حرف تازه ای برای گفتن دارند که باید از شنیدن آن ترس داشته باشیم؟

تو سی سالگی نظام و آغاز دهه چهارم انقلاب این تنگ نظری ها نماد چه می تواند باشد؟

رفتارهای نسنجیده و ناپخته از این دست تمام زحمات دیگری که می خواهداین واقعیت را نشان دهد که آزادی بیان از بزرگترین برکات انقلاب هست را زیر سوال می برد.

تجربه نشان داده،جدای از اینکه این کارهای بعضآ نسنجیده آب در آسیاب دشمن ریخته ،در پشت پرده هم فرصت را دست فرصت طلبانی می دهد که از آب گل آلود ماهی می گیرند و دنبال همچین فرصت هایی هستند تا مظلوم نمایی کنند و از نبود آزادی بیان با بزرگنمایی کاذب شکوه کنند!

این کارها جز اینکه نشان تنگ نظری باشد چیز دیگری نیست، آن هم در دهه ای که رهبری انقلاب از آن به عنوان دهه عدالت و پیشرفت نام برده اند

عدالت در دادن فرصت های برابر برای ابراز عقاید و نظرات مختلف...

بعد از ظهر همانطوری که پیش بینی می شد در سینما باز نشد!

ستاد انتخاباتی آقای کروبی و خود ایشان از این فرصت به نحو احسن استفاده کردند تا در خیابان امام که اصلی ترین خیابان ارومیه می باشد نزدیک 10دقیقه ای صحبت کنند.فرصتی که از این بهتر نمیشد!

اما

نکته جالب بعد از سخنرانی که خیلی جلب توجه می نمود پوستری بود که شیشه عقب چند تا ماشینی که اتوبوس ایشان را تا هتل استانداری ارومیه مشایعت می کردندنصب شده بود!

تصویر حجت الاسلام کروبی دبیر کل حزب اعتماد ملی در کنار مسعود بارزانی رئیس حکومت منطقه خودمختار کردستان عراق!

پوستری که نوشته های روی آن جالب تر از خود تصویر بود!

جشن مولودی خوانی به مناسبت میلاد فرخنده حضرت محمد مصطفی‏(ص)!!

آنهم در مسجدی در مهاباد و دو روز بعد یعنی سه شنبه!

بماند که اینجا ارومیه هست و تاریخ هم یکشنبه!

اینجا هم هر چقدر فکر کردم باز به نتیجه ای نرسیدم!

اینکه برای دعوت مردم کردنشین مهاباد برای یک میتینگ انتخاباتی و نه صرفا جشن مولودی خوانی چرا از این تصویر استفاده شده بود برایم جای سوال داشت.

جلوی در هتل آقای عبدالعلی زاده وزیر سابق مسکن و شهرسازی را دیدیم و من هم در مورد همراهی آقای کرباسچی در این سفر سوال کردم که جواب منفی بود.

عجله ایشان و راننده فرصت نداد تا در مورد همین پوستر از ایشان سوال کنم اما برایم همچنان تعجب آور بود.

صف ماشین های اغلب مدل بالایی که همین پوستر بر شیشه عقب آنها زده شده بودجلوی در هتل بیشتر از هر سوژه دیگری خودنمایی می کرد

...

جناب آقای کروبی برادر عزیز اصلاح طلب!

تقارن مبارکی بود همزمانی سفر انتخاباتی شما با آغاز هفته وحدت !

اینکه در جلسه سخنرانی شما در بین برادران اهل سنت قرار بود مولودی خوانی هم باشد بسیار کار پسندیده ای بود!

اصلا به یمن همین هفته مبارک که از یادگارهای باارزش بنیانگذار انقلاب است من هم از لفظ برادر برای شما اصلاح طلب معتدل استفاده کردم!!

شاید اگر بی ملاحظه گی های اصلاح طلبان تندرو نبود ،در ادبیات همه اصولگرایان بجای (دوستان اصلاح طلب)از همین عبارت(برادران اصلاح طلب) استفاده می شد اما چه بگویم که بعضی ها زمانی که در اوج قدرت بودند آنچنان شمشیر را از رو بستند که دیگر جایی برای به کار بردن این واژه نگذاشتند.

اما شما همیشه نشان داده اید که خط و مشی فکری تان با همان ها تفاوت عمده ای دارد.

نمی دانید وقتی دیروز خبردار شدم که شما در همین ارومیه ما ! گفته اید که خط قرمز من ولایت فقیه هست چقدر خوشحال شدم !

بخاطر اینکه شجاعانه از آرمان متعالی ولایت فقیه امام دفاع کرده اید.

اما

جناب آقای کروبی می ترسم!

می ترسم از اینکه در انتخاب بعضی از مشاورین انتخاباتی خود دقت لازم نداشته باشید!

تصویر شما در کنار سفرای برخی کشورهای اروپایی را هر از چندگاهی در نیم صفحه اول روزنامه اعتماد ملی می بینیم!اما موضوع این نیست!

اینکه برای دعوت از مردم مناطق کرد نشین از این پوستر استفاده  می شود خیلی حرف برای گفتن می طلبد.

دی ماه امسال هم همین پوسترها در شهر سنندج  پخش شده بود و شما در کنفرانس مطبوعاتی اظهار بی اطلاعی کرده بودید.

چه دلیلی داشت که بعد از دو ماه باز در این استانی که مناطق جنوبی آن عمدتا کرد نشین هستند از این پوستر استفاده شود؟

مگر مردم مناطق کرد نشین خط فکری خودشان را از افرادی همچون مسعود بارزانی ها می گیرند که اینچنین غیر مستقیم از آنها دعوت می شود که در انتخابات سال بعد از شما به خاطر این دیدارها حمایت کنند؟

اگر تیم مشاوران شما به این نتیجه رسیده اند که باید دست به همچین کارهایی بزنند باید بگویم که سخت در اشتباهند!

اگر در استان سیستان و بلوچستان در تبلیغات انتخاباتی از پوستر شما در کنار آقای مولوی عبدالحمید استفاده شود هیچ موردی ندارد.چون ایشان از شخصیت های معروف و قابل احترام این استان داخل کشور می باشند اما چرا باید در مناطق کرد نشین از تصویر کسی از آنسوی مرزها استفاده شود که ربطی به معادلات انتخاباتی داخل مرزها ندارد؟

فراموش نکنید که در بحبوحه انتخابات کوچکترین کارها و حرفای نامزدهای انتخاباتی در روند موفقیت آنها تاثیر بسیاری می گذارد.

مشاورین شما هم نباید فراموش کنند،شاید بشود اندک بهره برداری از این کارها کرد،اما مردم به این کارها زرشک هایی اختصاص میدهند که روز آخر هم تک به تک همه آنها را حساب می کنند تا در انتخابات به کسی رای دهند که کمترین زرشک را برای خود جمع کرده باشد!

فعلا که ستاد شما اولین زرشک طلایی را اینگونه چیده است!

البته اگر به بی توجهی شما به انتقاد رهبری در آغازین روزهای پاییز امسال در مورد زود شروع کردن فعالیت های انتخاباتی برخی ها! که با فاصله بسیار کمی نامزدی رسمی شما اعلام شد تمشکی تعلق نگیرد!

جناب آقای کروبی فراموش نکنید اینجا ایران است و کسی انتخاب می شود که بتواند بر دل ها حکومت کند!

شما تجربه تان که کم نیست.به قول دوستانتان شیخ اصلاحات هستید و بهتر از هر کس دیگری این را می دانید!

انشالله22خرداد ماه سال بعد اصلحی انتخاب شود که با بیشترین رای و کمترین تمشک رئیس جمهوری اسلامی ایران شود...چه شود!!

 

پ ن:شلمچه ما ردیف شد!!قابل توجه بعضی ها!

حالا باید دعا کنم دست خالی برنگردم!

مهدی کاش روزای بعد برگشتن ما هم مثل وحید باشه...فک کن!

هنوز قیافه وحید بعد سیزده که با یه جعبه شیرینی اومد اتاق آقای بالی جلو چشامه...قهر شهدا ازم ! به خاطر همون روزایی بود که دعوت شدم اما قدرشو ندونستم

...

میگن سالی که نکوست از بهارش پیداست...خدا کند!

این روزا صدای آهنگران چقدر آرامش میده!

...چه دردست است این که در فصل اقاقی   به روی عاشقان دربسته ساقی

بر این در وای من قفلی لجوج است             بجوش ای اشک هنگام خروج است

در میخانه را گیرم که بستند                      کلیدش را چرا یارب شکستند؟

پ ن 2: قابل توجه خودم:همه عزت مال خداست...بفهم!!

پ ن 3:شرمنده که ایندفعه هم زیاد شد!

یا علی


نوشته شده در چهارشنبه 87/12/21ساعت 10:40 عصر توسط دل سپرده نظرات ( ) | |

<   <<   6   7   8   9      >