سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بـیّـنــــــــات

امام باقر (علیه السلام)  می فرمایند:
 
« الکَمالُ کُلُّ الکَمالِ اَلتَفَقَّهُ فی الدّین وَ الصَّبرُ عَلی النائِبَة وَ التَقدیرِ المَعیشَة »
 
کمال اوج کمال در سه چیز نهفته است:

1. تفقه و فهم عمیق دین؛
 
نمی گویند به انتهای دین برسد ، بلکه می فرمایند به فهم عمیق در دین برسد ، یعنی دین باوری خود را عمیق و دقیق کند

2. صبوری در برابر حوادث و مشکلات؛
یعنی گرفتاری تمامی ندارد؛ هیچ وقت فکر نکنید از این مرحله گذشتیم، خلاص شدیم ودیگر گرفتاریمان تمام شد.برای خودمان صبر کنیم و در برطرف کردن مشکلات دیگران سعی کنیم

3. سنجش و برنامه ریزی در تأمین نیازهای زندگی ( برنامه ریزی مادی ومعنوی) »
برنامه ریزی مادی یعنی  درآمد خودت را مشخص کن ، نه خیلی اسراف کاری کن، نه خیلی بخل بورز ، به اندازه ای که خدا روزی ات را مشخص کرده خرج کن .
...
باز امام محمد باقر (علیه السلام) می فرمایند:
خدا دنیا را به دوست و دشمن خود بدهد و دینش را ندهد مگر به دوست خود !
 
تصمیم بگیریم از همین امروز که روز تولد امام باقر بود به این دو حدیث از ایشون عمل کنیم!
...زندگی مون از این رو به اون رو میشه!
 نمیشه !؟
 
پ ن :چهلم رحلت آقا بهجت هم رسید!...عبد صالح خدا
...دینش را ندهد مگر به دوست خود !!!؟
دعا دعا دعا
یا علی
 
 

نوشته شده در چهارشنبه 88/4/3ساعت 11:54 عصر توسط دل سپرده نظرات ( ) | |

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ؟

آیا باشما عهد نکردم ای فرزندان آدم،شیطان رانپرستید که او برای شمادشمن آشکاریست؟

 وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ

و اینکه مرا بپرستید که راه مستقیم این است؟

سوره یس آیات 60_61

...فکر میکنید وقتی از ما در مورد این عهد سوال میکنن چی جواب میدیم؟

ما که حداقل این آیات رو چندین و چند بار شنیدیم!؟

خودمون حداقل یکی دوبار یاسین برا اموات مون خوندیم، پس لابد این آیه رو هم خوندیم دیگه، نخوندیم؟

یعنی بهونه ای نداریم!،تا ساعت و دقیقه اش هم بهمون میگن که فلان جا خودت خوندی چرا عمل نکردی؟

چی داریم بگیم؟

امروز کتاب جهاد اکبر یا مبارزه با نفس که تقریر بیانات امام خمینی (ره) قبل از انقلاب در نجف است را می خواندم!

چقدر صریح آنهم نه یک بار که چند بار توصیه میکنند که قدر جوانی تان را بدانید و در راه تهذیب نفس قدم بردارید!

«...شما تا جوان هستید، می‏توانید کاری انجام دهید. تا نیرو و اراده جوانی دارید، می‏توانید هواهای نفسانی و خواسته‏های حیوانی را از خود دور سازید.

ولی اگر در جوانی به فکر اصلاح و ساختن خود نباشید، دیگر در پیری کار از کار گذشته است. قلب جوان، لطیف و ملکوتی است و انگیزه‏های فساد درآن ضعیف است؛ لیکن هرچه سن بالا رود، ریشه گناه در قلب، قوی‏تر و محکم‏تر می‏گردد، تا جایی که دل کندن از آن ممکن نیست... شما جوانید، اگر این اوقات گران‏بها و بهار جوانی را در راه خدا و هدفی مقدس و مشخص به کار اندازید، ضرر نکرده‏اید، بلکه دنیا و آخرت شما تأمین است».

دریغ از یک قدم کوتاه!!!

زین پیش که دل قابل فرهنگ نبود

از پیچ وخم تعلقم ننگ نبود

آگاهی ام از هردو جهان وحشت داد

تا بال نداشتم قفس تنگ نبود!   زنده یاد حسن حسینی

...

فصل عبادت داره نزدیک میشه...

خیلی ها از الان دارن برا لحظه لحظه اش برنامه می ریزن،برا تک تک روزای این سه ماه

راستی ما چی کار کردیم!؟نکنه از قافله رجبیون جا بمونیم!؟

خوش به حال همه اونایی که اختصاصی دعوت شون کردن برا عشق بازی تو این سه ماه ...خدایی خوش به حالشون!

امروز دلم لرزید نکنه امسال اعتکاف قسمت نشه!

دست به دامن یکی از«عند ربهم یرزقون!»های خدا میشم تا اعتکاف زودتر برام ویزا صادر کنه !مثل شلمچه عید!

پ ن:

یکی از بزرگترین حسرت های زندگیم تا دیروز این بود که چرا زمان حیات امام را درک نکردم!؟

همیشه به خاطر این موضوع یه حسرت نهفته ای تو دلم بود اما دیروز بدون اغراق امام را در قامتی دیگر به وضوح دیدم!

من از شجاعت و صراحت و اقتدار امام هر چه شنیده بودم دیروز در کلام آقا دیدم!

دیروز فهمیدم که چرا همیشه امثال سید حسن ها خودشان را سرباز سید علی می خوانند!

دیروز خیلی ها به سربازیش افتخار کردند.

دیروز فهمیدم ابهت ولایت فقیهی که هنوز برای دنیای غرب گنگ مانده یعنی چی!؟

راستی تکبیر های دیروز هم بوی شهدا میداد!

الحق که این ملت اهل کوفه نیستند!

خدایا تا ظهور دولت یار   امام و مقتدای ما نگهدار

پ ن 2:

خدایا ازتو می خواهم که طبع ما را آنقدر بلندکنی که دربرابر هیچ چیز جز خداتسلیم نشویم

دنیا ما را نفریبد،خودخواهی ما را کور نکند.سیاهی گناه و فساد و تهمت و دروغ و غیبت،قلب های ما را تیره و تار ننماید.

خدایا! به ما آنقدر ظرفیت ده که در برابر پیروزی ها سرمست و مغرور نشویم.

خدایا به من آنقدر توان ده که کوچکی و بیچارگی خویش را فراموش نکنم و در برابرعظمت تو خود را نبینم.

فردا سالروز شهادت بزرگ مرد دلیر عرصه جهاد و ایثار است...شهادت شهید غریب ! مصطفی چمران

حرف از تهذیب شد ، یاد سخنرانی «ریزش ها و رویش های عاشورا» استاد پناهیان در محرم چند سال پیش افتادم.

اینکه چرا چمران ها غریب مانده اند...

این قسمتی از پیام امام به مناسبت شهادت دکتر چمران است:

«...هنر آن است که «بی‏هیاهو»های سیاسی و «خودنمایی»های شیطانی، برای خدا به جهاد برخیزد وخود را فدای هدف کند نه هوی، و این هنر مردان خداست.

او در پیشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و یادش بخیر. و اما ما می‏توانیم چنین هنری داشته باشیم، با خداست که دستمان را بگیرد و از ظلمات جهالت و نفسانیت برهاند.

شنیده ام که ایشان چند وقتی شهید چمران را که مداوم در جبهه ها حضور داشت،ندیده بودند و از طریق فرزندشان سید احمد آقا سپرده بودند که : به چمران بگویید بیاید تهران تا ببینمش،دلم برایش تنگ شده است!

ببینید این تهذیب چه ها که نمیکند و چه عزتی که به آدم نمیدهد...

ما حتی در اشتیاق این تهذیب هم هنوز می لنگیم!

انگار راست که میگن،همه عزت مال خداست!!!

یا علی


نوشته شده در شنبه 88/3/30ساعت 11:54 عصر توسط دل سپرده نظرات ( ) | |

این روزا  تو یه گوشه هایی از دنیا روزای عشقه ، روز عشاق!

روزایی که دخترا و پسرای دلداده با یه شاخه گل و هدیه ای وفاداری و عشق ورزی خودشونو به رخ معشوقه شون میکشن

این یکی گوشه دنیا هم این شبا خبریه!

آخر ماه صفر برا مردم این گوشه مثل این چهل شب،شبای عشقه،

فرقش با اون یکی گوشه دنیا هم تو اینه که اونجا هر کس برا معشوقه خودش عشق ورزی میکنه اما اینجا همه دور یه معشوقه جمع میشن

اینجا این شبا عشق با همه وجود لمس میشه

این شبا اینجا چه غوغاییه!

تو همه عشقای دنیا  به خدا حسینُ عشقه

هیچ عاشورا و اربعینی کربلا نبودم اما همه مون این روزا می بینیم چه جوری مردم از گوشه گوشه دنیا خودشونو می رسونن به کربلا

اوجش سال اول بعد سقوط صدام بود سالی که شهید حکیم وارد عراق شدن و بعد سالها اربعین کربلا غوغایی بود

شنیدم منطقه ای نزدیک کربلا هست به اسم تویرج که مردم این منطقه عاشورا و اربعین با پای پیاده هروله کنان خودشون رو به کربلا می رسونن و ورودی حرم فریاد می زنن و میگن:

أبد والله ما ننسا حسینا 

والله تا ابد حسین رو فراموش نخواهیم کرد

وقتی دسته دسته مردمی رو می بینی که پیاده میان کربلا و با اینکه میدونن تا منزلگاه لیلی خطرها تو کمینه اما باز خودشونو می رسونن‏، عقل کم میاره از این همه عشق

من نمیدونم چه حلاوتی تو این عشق هست که هر کی گرفتارش میشه دیگه دل بریدن ازش غیرممکن میشه،حتی اگه پای جان وسط باشه

...

بعد عاشورا تنها چیزی که تجسمش سخت میشه حال و روز خانم زینبه تو این روزا و شبا ...

هر چقدر بخوای تصور کنی صبرشو  می بینی امکان نداره ، حتی بهش بگی؛زینب یعنی زینت پدر

صبر 25ساله علی ع کجا صبر این روزای زینبش  کجا!

ثواب این زیارت را کسی چون من نمی داند   طپش های دل زینب زیارت نامه می خواند

...

ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود

بساط گریه برای دلم فراهم بود

کسی کنار حسینیه چاوشی میخواند

اگر درست بگویم صدای آدم بود

برای  عرض تبرک به ساحت گریه

فرشته منتظر دستمال اشکم بود

چگونه گریه نریزد نگاهمان وقتی

زمان خلقت مان اول محرم بود

دیگه کم کم داره این محرم و صفر هم تموم میشه

خوش به حال اونایی که تو این روزا حرمت پیرهن مشکی رو حفظ کردن

خوش به حال اونایی که این شبا برا آقاشون سنگ تموم گذاشتن

...

این مناسبت های مذهبی ما ترتیب قشنگی دارن.

اگه به  ترتیب ماه های سال نگاه کنیم می بینیم با محرم و صفر شروع میشه بعد ایام عید میلاد رسول الله و یه کم بعد فاطمیه چند وقت که میگذره رجب با لیله الرغائب و ایام البیضش و اعیادش بعد شعبان با جشن های پرشور وسط ماه و رمضونی که دیگه آخر قشنگیه و در کل سه ماه فصل عبادت رو با هم تشکیل میدن و آخر سر  هم ایام ذی الحجه و دهه اول و اعیاد ضحی و غدیرش

از دست دادن یکی از اینا یعنی بزرگترین مصیبت سال!!

به قول دوستی که میگفت مصیبت یعنی اینکه اینقد گناه پر و بال ات رو ببنده و اشکات خشک بشه که مجبور بشی شبای محرم روضه فاطمیه گوش بدی تا اشکت بالاخره جاری شه.(ربطش به اینه که تا چه حد بچه هیئتی باشی!!)

چند شب دیگه این سفره معنوی هم با شب شهادت امام مجتبی و  امام رضا بسته میشه

میگن امضای قبولی شب آخر دست امام رضاست

از بچگی هم از واعظ و روضه خون شنیدیم که:

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن   که خواجه خود روش بنده پروری داند

وحشتناکه! آخه مسئله اینجاست :امسال خیلی دست خالیم ...خالی تر از همیشه

اما باز دست به دامنم!

دریاب!

پ ن 1:شلمچه لازمم!

بالاخره دیروز از یه دوستی قول100درصد گرفتم که عید هر طور شده ردیف کنه تا برم!هر چند مطمئنم طلبیدن تو کاره و من کماکان بی نصیبم

پ ن 2:امروز داشتم میخوندم تو حادثه 29 بهمن 56تبریز که چند روز دیگه سالگرد این قیامه یه جوون رشید و با غیرت  آذری وقتی سرهنگ شهربانی مردم رو  تهدید میکرده تا متفرق بشن سینه سپر کرده بوده جلو همین سرهنگ و اونهم با تیر زده بود وسط قلبش ...

به کارش که فکر میکنم  و به حال و روز خودم یه نگاه میندازم می بینم خیلی فاصله کهکشانیه!

حتی با سرعت نور هم بخوای طی کنی رسیدن با این وضع  بعیده

... 


نوشته شده در یکشنبه 87/11/27ساعت 9:38 عصر توسط دل سپرده نظرات ( ) | |

<      1   2   3      >