بـیّـنــــــــات
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم قرارمون این نبود ! خودت خبر داری که داستان دل بیقرار این روزهام چقدر منو با شما آشتی داد چقدر دستمو درازتر کرد تا بفهمم که هر کی باشم و هر کجا باز در همین آستانه هست که پناهگاه همیشگیمه پناهندگی من از سر نیازه بهونه پناهندگیم همین دل پر آشوب این روزهامه ...می ترسم از دلبستگی های دنیا می ترسم از این غرق شدن در دنیا از این تلاطم های گاه و بیگاه دلم اومدن من فریاد بلند دوری درازم از شماست پناهم بده دلمو گره زدم به پنجره ت دارم میام به امیدی که میام این گره ها رو وا کنی بسم الله پ ن 1:... پ ن 2:حلالم کن
نوشته شده در دوشنبه 87/11/7ساعت
7:17 عصر توسط دل سپرده نظرات ( ) | |