شب است و سکوت است و ماه است و من... آروم و بی قرار ! پارادوکس قشنگیه نه؟ انگار این تناقض عجیب،حکایت دل بی تاب امشب ماست! روا بود گریبان ز عشق پاره کنم دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم!؟ ...وقتی اشک هایت هم کم می آورد مقابل این بی قراری و تن به سکوتی می دهی که لاعلاج است تازه می فهمی از آن شب هاست که مجبوری تن به خواسته دلت بدهی تا با هر سازی که می زند برقصی! مزار رفتنم برای اذن خواستن بود نمیدانستم تازه شروع بی قراریه ... قرارم ده! پ ن :به یاد همه رفقایی که سالهای قبل تو قافله رجبیون و اعتکاف با هم بودیم: اعطئنی بمسئلتی إیاک جمیع خیر الدنیا و جمیع خیر الاخره در ضمن حساب حساب است کاکا برادر دعا نکنین از دعا خبری نیست ها!!! هر کی حال توبه پیدا کرده تو این شبا ، مطمئن باشه مستجاب الدعوه هم هست پس تک خوری نکنه و فکر همه باشه پ ن2: شکسته بال تر از من میان مرغان نیست دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است! مثل اینکه قسمت امسال صفاخانه جمکران بود با اینکه خودم خیلی دوس داشتم حرم باشم به قول یه بنده همیشه باصفای خدا،یه حکمتی تو کار هست! از کجا لطف خدا شامل حالم شده است ؟ گوییا یار سفر کرده دعا کرده مرا ! حسبی رب من المربوبین یا علی
نوشته شده در شنبه 88/4/13ساعت
2:37 صبح توسط دل سپرده نظرات ( ) | |